مقاله حاضر در پیپاسخ به این پرسش نیست بلکه میخواهد اشارهای گذرا به جایگاه تفکرهامان در آسیبشناسی اندیشه مدرن داشته باشد. به ویژه تأثیر مهم او برای گفتمان محافظهکاری و انتقاد وی از لبیرال دمکراسی کاملاً آشکار است.
هامان؛ ناقد روشنگری
هامان را تا اندازهای سادهانگارانه، مخالف روشنگری دانستهاند. این مفروض که روشنگری موقعیت واحدی از شماری نظرات فلسفی را شکل میدهد، فرضی قابل پرسش و مجامله است. امروزه اکثر دانشمندان که بههامان میپردازند، موقعیت او را همچون مسیری پرپیچ و خم میبینند.هامان در برابر بسیاری از عقاید رایج زمانه خود ایستاد.هامان اما با بسیاری از معاصرین خود نیز در جبهههای متعددی جنگید؛ او در اغلب این جبههها توافقات سیاسی نیز با برخی از مخالفین خود داشت. یک مثال از این امر، میتواند آن باشد که او هیوم را همچون سلاحی علیه عقل گرایی روشنگری به کار گرفت، با این حال از شکگرایی هیوم در نوشتههای شالوده شکنانه خاص خودش استفاده کرد.
شکورزیهای هیوم در خصوص اعتبار و خودبسنده بودن عقل، همچون گندم برای کارخانه آسیابهامان بود. اصرار هیوم بر اینکه اعتقاد، بنیاد بسیاری از تفکرات و استدلالهای ما را میسازد، از طرفهامان پذیرفته شد و با گونهای تردستی ادبی به کار گرفته شد.هامان با کاربرد واژه «Glaube»(که در آلمانی هم شامل اعتقاد در معنای شناخت شناسانه آن و هم ایمان در معانی دینی میشود) توانست ادعا کند که ایمان و نه زمینههای عقلی، بنیاد ارزش والایی که معاصریناش برای عقل قائل میشوند، میباشد.
این پرسش که روشنگری چیست، چالشی میانهامان و معاصرینش بود که از بحثی میان وی و انجمن هواداران سقراطی در سال 1759 آغاز شد و تا پایان عمر او ادامه داشت. این آموزنده و عبرتآمیز است که مقاله کانت تحت عنوان «پاسخ به مسئله: روشنگری چیست؟»(1784) را با پاسخهامان به این مقاله در نامهای به دوست خود کریستیان جاکوب کراوس، مطابقت دهیم.
کانت روشنگری را همچون خروج از صغارت خود-تحمیل کرده (عدم بلوغ یا قیومیت)، تعریف میکند که از تنبلی و ترس برمیخیزد. به ویژه کانت میگوید: «جنس کاملاً لطیفتر یعنی زن، انتقال به بلوغ و تفکر را برای خودش مشکل و خطرناک در نظر میگیرد. «شجاعت دانستن داشته باش» دستورالعمل کانت برای خوانندگانش است. اما در همان حال که کانت بر کاربرد عمومی عقل اصرار میورزد(استفاده از عقل به عنوان یک دانشمند) با وجود این ادعا میکند که کاربرد اختصاصی (میتوان گفت به معنای حرفهای آن) عقل باید، برای مثال، روحانیون، سربازان و مالیات دهندگان را در احاطه خود بگیرد.
آنها خیلی ساده، باید اطاعت کنند. به علاوه، کانت ستایش زیادی نثار پادشاه آلمانی فردریک کبیر میکند کههامان او را جبار و غیرمتخلق میدانست. تفکر کانتی مبنیبر ملزم بودن به تفکر برای خویشتن و گفتن اینکه شجاعت دانستن داشته باش، بر رویهامان اثری نداشت. دردناکتر، این طنز است که «در ستایش آزادی فکر سخن گفته شود اما اعتقاد بورزید (روحانیون)، رژه بروید (سربازان) و مالیات بپردازید تا حاکم شرور بر شما سلطه نیابد».
«لباس فاخر آزادی چه ارزشی برای من دارد، هنگامی که در خانهام روپوش بردگان را به تن دارم؟» این پرسش راهامان با اشاره به نظر کانت دایر بر تجویز کاربرد عمومی عقل و الزام اختصاصی به اطاعت مطرح کرد. در نگرههامان، آزادی عالمانه برای اندیشه که کانت آن را مطرح میکند، در قیاس با الزامات اخلاقی یک مسئله تفننی در زمینه مباحثات مربوط به حوزه سیاسی و حرفهای است که کانت درصدد محدودسازی آن الزامات است: «بدین ترتیب کاربرد عمومی عقل و آزادی چیزی جز یک دسر، دسری مجلل و پرشکوه نیست. کاربرد اختصاصی عقل همچون قوت و نان روزانه است که ما باید از آن دست برداریم.
عدم بلوغ خود-تحمیل کرده همچون ریشخندی است که او (کانت) نثار جنس کاملاً لطیف میکند و چیزی است که سه دختر من آن را تحمل نمیکنند». بنابراین،هامان در اولین وهله به این ادعا که عدم بلوغ، امری خود-تحمیل کرده است تا آنکه نتیجه عمل مردم و مخصوصاً حاکم مستبد باشد، اعتراض میکند. دوم، به روشنفکرانی همچون کانت اعتراض میکند که «برای افراد در خصوص رهانیدن خودشان از عدم بلوغ پرگویی و دلیلتراشی میکنند؛ روشنفکرانی که خودشان را همچون قیمان بلوغ و عقل جا میزنند».
هامان به نحوی طعنهآمیز و با گوشه چشم به کانت و فردریک کبیر نتیجه میگیرد که «روشنگری راستین منوط به ظهور شخصی نابالغ از یک قیومیت خود-تحمیل کرده عالی است».
فرا انتقاد از کانت
در سال 1781 امانوئل کانت که دوستهامان بود اما از نظر فلسفی در مقابل او قرار داشت، «نقد عقل محض» را منتشر ساخت. پروژه کانت در این کتاب دو جنبه داشت: از یک سو، او استدلال میکرد که عقل از شناخت، برای مثال، خداوند یا بقای روح ناتوان است اما این باورها (خدا یا بقای روح) از طریق عقل نفی هم نمیشوند. البتههامان با همدلی فراوان با این عقیده موافق بود. اما کانت همچنین دفاع از عقل و ادعای علوم طبیعی برای ارائه توصیفی برتر از جهان را نیز وجهه همت خود ساخته بود.
این وظیفه دومی که کانت برای خود قایل شده بود در قیاس استعلایی مقولات به کمال میرسید که طی آن کانت استدلال میکرد که تجربیات، ما را ملزم میکند که جهان طبیعت را همچون ترکیبی از ذوات متداخل بر طبق قوانین ضرورت علی درک کنیم که این قوانین از طریق علوم طبیعی کشف میشوند.
وظیفه اولی که کانت برای خود در نظر گرفته بود(که هدف عمدههامان نیز همان است) به وسیله تفسیر خرد(عقل ) به مثابه توانایی تنظیم اهداف برای فهم بشر وعمل اخلاقی کامل میشود. این وظیفهای که کانت برای خود قایل بود، هامان را هراسان میساخت زیرا با این کار عقل در جایگاه ایمان دینی قرار میگرفت و همپای سنت و فرهنگ انگاشته میشد و کانت میاندیشید که عقل در این مقام، برای درک انسان عاملی ذاتی است.
هامان در پاسخ، برای کانت که مهمترین تحول در فلسفه قرن هجدهم آلمان بود، مقاله کوتاهی تحت عنوان «فراانتقاد درباره محضگرایی خرد» نوشت. گرچه این مقاله هیچگاه در زمان حیاتهامان انتشار نیافت، اماهامان نتیجه این مقاله را طی نامهای برای دوست خود یوهانگو تفریدهردر، که درعین حال شاگرد کانت نیز بود، نوشت و هردر نیز آن را برای فریدریش یاکوبی فرستاد تا بدین ترتیب این نوشته کوتاه اما جالب مورد استفاده عموم قرار گیرد؛ متنی که مفسری آن را یک «نفوذ نهانی» بر اندیشه آلمان بعد ازکانت نامید. تزهامان در مقاله فراانتقاد آن است که «زبان، مرکز عدم درک خرد از خودش میباشد».
به ویژههامان میاندیشید که فلسفه انتقادی کانت، در همان حالی که معتقد است هرچیزی در جهان باید تابع تحقیق عقلی و ارزیابی توسط عقل باشد، با این حال، از این واقعیت قاطع چشم میپوشد که کاربرد عقل، از جمله از سوی کانت، منوط به زبان است.هامان میگوید کانت تصور میکند میتواند به سادگی یک زبان فلسفی جهانی برای خود بسازد، حال آنکه در اینجا و هر جای دیگر کلمات معنایی دارند که فقط در ارتباط با زمان و مکان متناسب با خود، آن معنا را حائزند.
هامان به وضوح در اینجا بر موضعی مهم ایستاده است، زیرا قدرت نتیجهگیریهای کانت در کتاب نقد عقل محض مستلزم آن است که ما بدنه اساسی ترمینولوژی او را بپذیریم؛ مفاهیمی همچون تمایز بین امور پیشینی و پسینی و نیز بین قضایای ترکیبی و تحلیلی. ولی فرد میتواند بپرسد چرا کسی نتواند به سادگی اصطلاحاتی را از هنر برگیرد و به تشریح آنها بپردازد؟ این احتمالاً کاری است که کانت خود را در حال انجام آن میدید.
هامان به این سئوال از طریق غیرمستقیم جواب میدهد و آن با کمک گرفتن از تجربهگرایانی همچون برکلی و هیوم است. هم برکلی و هم هیوم، وجود ایدههای به اصطلاح انتزاعی را رد میکنند و استدلال میکنند که توجیه فلسفی برای ارجاع به هرچیزی در جهان کافی نیست. مگر چیزهای خاص قابل حس کردن وجود ندارد؟ حال آنکه ایدههای انتزاعی چیزهایی هستند که فقط در خلوت اذهان انسانی میتوانند وجود داشته باشند.
هامان در انتهای عمر خود یک بار دیگر در تعارضی فکری با کانت قرارگرفت. این بار موضوع پیرامون این پرسش بود که روشنگری چیست؟ گرچه کانت اولین کسی نبود که در بحث روشنگری مشارکت میکرد؛ اما برجستهترین و نافذترین عبارات را پیرامون روشنگری بیان داشته بود. کانت در مقاله خود تحت عنوان «روشنگری چیست؟» روشنگری را همچون جداشدن موجود انسانی از عدم بلوغ خودْ تحمیل کرده تعریف کرد. کانت میگوید شعار اصلی روشنگری شجاعت تفکر داشته باش! است. آنچه در این دیدگاه مسکوت است، آناست که عدم بلوغ در واقع یک نوع قصور اخلاقی از سوی افراد بشر است که از اجرای ظرفیتهای عقلانیشان برای گسترش کامل آن قصور میورزند.
هامان در پاسخ خود به امانوئل کانت، هدفش آن است که بگوید اعتقاد اصلی روشنگری آن است که خرد (عقل) بیشتر از فرهنگ، سنت یا اعتقاد دینی برای راهنمایی بشر اهمیت دارد. پاسخهامان به کانت یک تغییر مهم در زبان کانت به وجود آورد: برای واژه کانتی عدم بلوغ یا عدم ظرفیت، واژههامانی« سلطه» جایگزین شد.هامان چنین استدلال میکند که شکست در تحقق کامل نتایج روشنگری نه ناشی از شکست در تفکر برای خویشتن بلکه بیشتر از این حقیقت ناشی میشود که از سوی افرادی همچون کانت که خود را بیشتر از اخلاقیات متداول نزدیک به حقیقت و عاقلتر میدانند به مردم گفته میشود که باید به چه فکر کنند.
بدین ترتیبهامان این نظر کانت را رد میکند که عدم بلوغ به نحوی سوگوارانه، امری تحمیل کرده باشد. به جای آن، این دولت «روشنگر» است که یک گروه مسلط (یعنی طبقه اشراف) را بر میدارد و گروه دیگری (یعنی «روشنگرانی» چون کانت) را جایگزین آنان میسازد. در اینجاهامان پیشبینی میکند که دستکم در سطحی کلی، در انتهای قرن بیستم این ظن وجود دارد که لیبرال دموکراسی دیگر نتواند برطبق اصول خود زندگی کند؛ یعنی دیگر نتواند ادعاهای خاص خودش دایر بر تساهل جهانی را در عمل پیاده کند، زیرا نگاه به خویشتن به عنوان یک شهروند در یک نظام لیبرال-دمکرات بسیاری از ما را ملزم میدارد که برخی از وجدانیترین و درونیترین عقاید خود را تابع تقاضاهای ناشی از اصل شهروندی قرار دهیم
1 - literary Encyclopedia, Litencyc. com
2 - Internet Encyclopadia of philosophy.
3 - Stanford.edu/entries